loading...
جدیدترین نرم افزار روز دنیا | عکس | فیلم | بازی | اس ام اس |
این «تام تام»ها، همان‌طور نواخته می‌شد و نواخته می‌شد تا این‌که نزدیک‌های غروب، آفتاب و ماه - که آن‌ها هم از شب کردن خوششان آمده بود - دست هم‌دیگر را گرفتند و از طرف مرداب‌ها به طرف افق سرازیر شدند و... رفتند.
‏شبِ ‏تاریکِ تاریکی پیدا شد.
‏این، اولین شبِ دنیا بود! شبی که، درست تا دمِ صبح طول کشید. زن‌ها و مردها از زدن «تام تام»ها دست کشیدند و رفتند توی کپرهایشان، پرنده‌ها هم از خواندن دست برداشتند و رفتند توی لانه‌هایشان. آن‌وقت، بعد از آن، دیگر یک روز در میان شب می‌شد... منتها شب و روزش با شب و روزهای حالا، یک تفاوت داشت؛ تفاوتش این بود که آن موقع‌ها، روزها درست و حسابی «روز» بود و شب‌ها هم درست و حسابی «شب». چون که ماه، ممکن نبود به تنهایی در بیاید و بعضی از شب‌ها را کمی روشن کند. بلکه ترجیح می‌داد روزها با شوهرش برای گردش بیرون بیاید ‏و شب‌ها، تنگِ دل شوهرش بگیرد تا صبح بخوابد.
‏این بود که شب‌ها، پاک تاریک بود.
‏و روزها، ماه و آفتاب هر دوتا با هم در می‌آمدند.
‏با هم گرگ و میش می‌ساختند و با هم قرمزی شفق را درست می‌کردند. بعدش هم برای این‌که تفریح کنند و سرشان گرم بشود، توی آسمان راه می‌رفتند. دلشان خیلی خوش بود...

ادامه دارد ...


برگرفته از کتاب:
پوررا، هانری، بروس هارد، ژان و...؛ افسانه‌های هفتاد و دو ملت؛ برگردان احمد شاملو و توسی حایری؛ چاپ نخست؛ تهران: ثالث، 1388.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 436
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 52
  • تعداد اعضا : 47579
  • آی پی امروز : 600
  • آی پی دیروز : 155
  • بازدید امروز : 2,137
  • باردید دیروز : 435
  • گوگل امروز : 7
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5,203
  • بازدید ماه : 15,607
  • بازدید سال : 94,916
  • بازدید کلی : 2,781,668
  • کدهای اختصاصی